اردیبهشت: زمانی برای پایداری در حاشیه‌های زاهدان، زمانی برای جدل حرفه‌ای در حاشیه زندگی خانوادگی

گفتگو با کلثوم بزی و امیر جلالی‌نژاد از موسسه توسعه پایدار اردیبهشت

کلثوم بزی مدیر عامل و امیر جلالی‌نژاد عضو هیئت مدیره و موسس موسسه توسعه پایدار اردیبهشت هستند. اهدف اصلی این سازمان مردم‌نهاد که عضو شبکه ملی موسسات نیکوکاری و خیریه هم هست، عمران و آموزش به ویژه به کودکان و نوجوانان ساکن سکونت‌گاه‌های غیر رسمی سیستان و بلوچستان است. برای این شماره ضربان، با کلثوم و امیر که همسر و همکار یکدیگر هم هستند درباره توسعه محلی در حاشیه‌های زاهدان، و چالش‌های زندگی خانوادگی و فعالیت اجتماعی به گفتگو نشستیم.

برایمان از تاسیس موسسه توسعه پایدار اردیبهشت بگویید.

امیر: ما در یک نشریه بومی زاهدان که روی مسائل اجتماعی تمرکز داشت کار می‌کردیم. همه بچه‌ها دوست داشتند کاری برای حاشیه‌های زاهدان بکنند. آن سالها از همه دوستانی که دغدغه مشترک داشتیم دعوت کردیم که به میدان بیایند. از دل آنها فعالین اجتماعی و حتی از شهرداری آمدند و قرار شد کمپین “شهردار شهرمان باشیم” را برای جمع‌آوری زباله‌های شهرمان راه بیندازیم که آن روزها تقریبا انجام نمی‌شد. با ایستگاه‌های صلواتی شعبانیه هماهنگ کردیم و مردم هم همکاری کردند و عکس‌هایی هم گرفته شد. این عکسها در روزنامه‌های محلی چاپ شد و بعد از آن از همه روزنامه‌ها زنگ می‌زدند و در تکثیر و تبلیغ کمکان می‌کردند و پروژه‌ها جلو میرفت. بعد از آن چون مشکلاتی که بر سر توسعه طرحمان افتاد و برخی از تجمعات ما کنسل شد و مشکلات امنیتی پیش می‌آمد، تصمیم گرفتیم که خودمان ان.جی.او تاسیس کنیم که صدای خودمان باشیم. در آن مدت هم با فعالین و علاقمندان آشنا شده بودیم. تا سال 1395 دیگر موسسه را ثبت کردیم.

مهم‌ترین فعالیت موسسه توسعه پایدار اردیبهشت چیست؟

کلثوم: ما جمعی متکثر هستیم و جالب این است که اگر از هرکدوم بچه‌های موسسه بپرسید ممکنه یک جوابی بدهند. مثلا من خودم به حوزه آموزش کودکان علاقه دارم و اون رو مهم می‌بینم، امیر مسائل اجتماعی براش مهمه. برای یکی دیگه از بچه‌ها حوزه‌های عمرانی مهم هست. من کار با بچه‌های خانه هدی همت آباد در حاشیه زاهدان و دوره‌های آموزشی که برای اونها گذاشتیم رو از همه بیشتر دوست دارم. دلیلش هم این هست که فکر می‌کنم کاری که برای بچه‌ها انجام می‌دیم به مراتب ماندگارتر هست.

علاقه‌تان به کار با کودکان از کجا شکل گرفت؟

کلثوم: من از 16-17 سالگی در کانون پروش فکری کودکان کلاس‌های داستان‌نویسی برای بچه‌ها می‌گذاشتم و این کار را بسیار دوست داشتم. آموزش کودکان برای من همیشه جذاب بوده، در همین اردیبهشت هرچند کلاس‌ها بسیار متنوع است، از سفال‌گری گرفته تا نجوم، داستان‌نویسی، بازی-سرگرمی، نقاشی و … اما هنگام آموزش و به خصوص در اثر تعامل معلم و شاگردها، بچه‌ها چیزهای دیگر و بعضا مهمتری یاد می‌گیرند. مثلا آموزش‌های زیست‌محیطی، خود-توانمندسازی، اعتماد به نفس… از آن طرف ما اعتمادی تازه به این بچه‌ها به عنوان یک نسل پیدا می‌کنیم. همین نسل می‌توانند محلات را بهتر بسازند، شهرها را بهتر بسازند، و حتی بزرگتر از آن.

این روزها تسهیلگری و آموزش در مناطق محروم خیلی سر و صدا دارد. به عنوان یک گروه بومی، به نظرتان چه درک غلطی در این حوزه وجود دارد؟

امیر: الان نهادهای مختلف و حتی دولت کار در زمینه‌های مختلف تسهیلگری انجام می‌دهند. وجه تمایز موسسه اردیبهشت و دیگر موسسات، ملاحظاتی هست که ما درباره جامعه محلی در نظر می‌گیریم؛ ملاحظات اعتقادی، فرهنگی که نهادهای دولتی و مرکزی نمی‌توانند آنها را در نظر بگیرند و یا دانش بومی‌اش را ندارند. ما می‌دانیم که خودمان یک رسالتی داریم و روشی هم داریم، اما حتما دانش بومی محله را در نظر می‌گیریم. دانشی که شاید آکادمیک نباشد، اما مسیر توسعه را بهتر نشان می‌دهد. ما مردم را به عنوان افرادی که نهایتا توسعه باید از طرف خودشان اتفاق بیفتد در اجرا، تصمیمگیری و پایش به بازی می‌گیریم و با آنها همکاری می‌کنیم.

باحالترین کار سازمان که هردو توش دخیل بودید؟

امیر: راه اندازی صندوق پس‌انداز خُرد برای زنان محله پشت گاراژها که با همکاری کلثوم و خانه هدی انجام دادیم خیلی بهم چسبید.

کلثوم: داستان این صندوق‌ها در شهر زاهدان قدیمی است. مثلا 15 نفر از خانم‌ها در محله دور هم جمع می‌شدن و در ماه هر نفر یک پس اندازی را می‌آورد. دو نفر منشی و سرگروه از همان گروه آن را جمع می‌کردند. مثلا در سال 1370 اونقدر مبلغ‌ها کم بود که حتی به 10 تا یک تومنی می‌رسید!! با این پس اندازهای کوچیک وام 60 هزار تومنی می‌گرفتند و با آنها یک شغلی ایجاد میکردند‌. اتفاقا در حاشیه زاهدان هم توسعه-یارها به همین گروه‌ها و محلات کمک می‌کردند و من هم یکی از همین توسعه-یارها بودم. آن پروژه به هزار و یک دلیل شکست خورد و من هم سرخورده شدم. حالا همین طرح بومی با استمرار بیشتر با مدل دیگری راه افتاده است. ما از نهادها مثل بنیاد توسعه کارآفرینی و زنان محلی برای انتقال تجربه‌ها کمک گرفتیم.

تجربه کار در یک تشکل اجتماعی چطور زندگی فردی‌تان را تغییر داده؟

خیلی زیاد (هردو می‌خندند).

 امیر: وقتی کار اجتماعی می‌کنی دیگر کار ساعت و روز و شب ندارد، و دغدغه‌ات تمام شبانه‌روز را اشغال می‌کند. من و کلثوم تجربه‌های همکاری زیادی داشتیم، گاهی جایی من مدیر عامل بودم و او مدیر دفتر، و الان اون مدیر عامل است. اما برای ما کار با ورود به خانه تمام نمی‌شود و مسائل و بحث‌ها همیشه ادامه دارد. بعضی‌ها یک حرف‌هایی می‌زنند که کار را پشت در خانه بگذار و وارد خانه شو! اما من واقعا نمی‌دونم این‌ها چی می‌گند و اصلا چطوری ممکنه.

کلثوم: من تجربه کار اداری در یک اداره دولتی را هم دارم. یادم هست آن زمان‌ها امیر کار اجتماعی و ان.جی.اویی می‌کرد. برای آدم‌های دنیای اداری کار با پایان ساعت اداری تمام می‌شود و حتی بعضی‌ها موبایلهاشان را هم خاموش می‌کنند. اما کار اجتماعی چون دغدغه ماست و نسبت بهش مسئولیت شدید احساس می‌کنیم، هرگز پایانی در کار نیست. مثلا وقتی من و امیر سر موضوعی اختلاف داریم، که زیاد هم پیش می‌آید باهم جدل کنیم، آدم فکر می‌کند که درست است این فرد را دوست داری و عاشقش هستی، اما درباره در این موضوع اشتباه می‌کند و این اشتباه آنقدر مهم است که ممکن است پروژه را نابود کنند و زنان و بچه‌ها و کسانی که نفع کار به آنها می‌رسد ضرر کنند.

مهمترین مشکل یا چالشی که به عنوان یک زوج همکار و یک مدیر عامل زن برایتان پیش آمده چه بوده؟

امیر: بعضی وقت‌ها به من زنگ می‌زنن می‌گن «آقای جلالی برای فلان پروژه زنگ زدیم». من می‌گم که «باید با مدیر عامل هماهنگ کنید». می‌پرسند «مگر مدیر عامل خانمتون نیست؟» یا مثلا وقتی یک جایی برای کاری مراجعه می‌کنیم می‌گن «بین خودتون تصمیم بگیرید دیگه!» در صورتی که باید تصمیم را مدیر عامل بگیرد. بقیه فکر می‌کنند چون ما زن و شوهر هستیم تصمیم‌گیری‌ها هم راحت و فضا خانوادگیه، در صورتی که بزرگترین چالش‌های هیئت مدیره بر سر اختلاف نظرهای حرفه‌ای من و کلثوم هست. این نگاه بیرونی من را دو برابر اذیت می‌کند.

کلثوم: من همیشه این ذهنیت را دارم که آنقدر فضای مردسالاری غالب هست که اون آدم و برخی دولتی‌ها اصلا فکر نمی‌کنند که مدیرعامل عوض شده و دیگر یک آقا نیست، یک خانم هست. اینها به گوش من هم می‌رسد. می‌گن «مرد خانه شمایی!» اذیت می‌شم برای اینکه من یک آدم مستقلم و تفکر مستقل دارم و از خودم ایده و نظر دارم که از قضا در فضای حرفه‌ای ممکن است مخالف همسرم باشد.

 

ممنونم که با ما صحبت کردید و براتون آرزوی موفقیت داریم.

مصاحبه: شیما وزوایی