چرا 80 درصد موسسات غیرانتفاعی آمریکا توسط سفیدپوستان مدیریت میشوند؟ مدیران سفید پوست درباره تنوع نژادی، وحدت و کثرت صحبت میکنند و درباره آن شعارهای زیبا در میان اهداف و ماموریتهایشان مینویسند. یا حتی حضور کارمندانشان را که از اقلیتها هستند طوری پررنگ میکنند انگار ستارههای راک را استخدام کردهاند. ترجمهای از مقاله تومکین ارائه میشود که به خوبی نشان داده سفید پوستان چگونه صنعت موسسات غیرانتفاعی در آمریکا را به تصرف خود درآورند.
آناستازیا ریسا تومکین
ترجمه و تلخیص: شیما وزوایی
اعتراضات گسترده در اعتراض به مرگ جرج فلوید به دست پلیس سفید پوست آمریکایی و کلمات آخر وی «نمیتوانم نفس بکشم» که فیلمبرداری و توسط میلیونها نفر دیده و بازنشر شد تکاپو و شکل تازهای به جنبش «جان سیاهان ارزش دارد» داده است. این جنبش با خشونت نظاممند پلیس ایالات متحده علیه سیاهپوستان مبارزه میکند، اما خواستههای آن فراتر از آن است. رسیدن به عدالت اجتماعی و اقتصادی، جنسیتی و نژادی، و نابودی تبعیض نژادی در جامعه آمریکا از خواستههای مهم معترضین است. تبدیل شدن این مطالبهها به سیاستگذاری، قانون، و نظارت بر اجرای آن تنها راه موفقیت جنبشی است که این بار برآمده از سیاهپوستان است و برای سیاهپوستان مبارزه میکند. یکی از بخشهای جامعه که فعالیت منسجم آن میتواند در رسیدن به این مهم اثربخش باشد موسسات غیرانتفاعی و نهادهای جامعه مدنی هستند. سوال مهمی که در این میان پیش میآید این است: اگر سفید پوستان بر موسسات غیرانتفاعی غلبه دارند، چگونه میتوانند مدافعهگر به حقی برای خواستههای سیاهپوستان باشند؟ ما در کشورمان چگونه باید به این مسئله نگاه کنیم و آیا پیامی برای مدیران و رهبران موسسات غیرانتفاعی ایرانی در آن وجود دارد؟
در ادامه ترجمهای از مقاله تومکین ارائه میشود که به خوبی نشان داده سفید پوستان چگونه صنعت موسسات غیرانتفاعی در آمریکا را به تصرف خود درآوردند.
این آمارها نه جدید هستند و نه شوکهکننده. 15 سال است بر سر این موضوع گفتگو میکنیم و جالب است که بعد از 15 سال تنها یک «گفتگو» باقی مانده است. یکی از ستونهای نزاکت مدرن برتری جویانه سفید پوستان همین است، مگر نه؟ آنها میتوانند بارها و بارها درباره مسئلهای حرف بزنند اما هیچ وقت برای آن اقدامی انجام ندهند. آنها انقدر این گفتگو را بزرگ میکنند که از دور به نظر میآید تنها گفتگو نیست و یک اقدام عملی است. سازمانهای مدنی بارها درباره شکاف نژادی در میان رهبران سازمانهای غیرانتفاعی صحبت کردهاند بدون اینکه هیچ اقدامی برای پر کردن این شکاف انجام دهند.
چرا 80 درصد موسسات غیرانتفاعی آمریکا توسط سفید پوستان مدیریت میشوند؟
چرا این آمار در میان 315 موسسه غیرانتفاعی بزرگ و برجسته آمریکا 90 درصد است؟
برتریجویی سفید پوستی.
رهبران سفید پوست درباره تنوع نژادی، وحدت و کثرت صحبت میکنند و درباره آن شعارهای زیبا در میان اهداف و ماموریتهایشان مینویسند. یا حتی حضور کارمندانشان را که از اقلیتها هستند طوری پررنگ میکنند انگار ستارههای راک را استخدام کردهاند. برخی حتی از این هم فراتر میروند و این مسئله را به رسمیت میشمارند. اما این صحبتها هیچ وقت از شعار و گزینگویه و آمار فراتر نمیرود. آنها هیچ وقت برای رفع این مسئله اقدامی انجام نمیدهند چون میدانند که در این صورت با حذف کردن خودشان به عنوان بخشی از مشکل جایگاه شغلیشان را از دست خواهند داد.
بارها در نهادهای وابسته به شهرداری صحبت از تلاش برای ایجاد تنوع نژادی شده. دو سوم جمعیت ایالت نیویورک رنگینپوست هستند اما دو سوم مدیران موسسات فرهنگی سفید پوست هستند. تا به حال چندین بار نهادهای مدنی کنار هم آمدهاند و تصمیم گرفتهاند تا سال 2023 هفت درصد کمتر کارمند سفیدپوست داشته باشند. اما چرا این موضوع در مقامهای مدیریتی از نظر دور میماند؟ پاسخ این موسسات همیشه این بوده است که «تغییر زمان میبرد و تا همین الان هم تغییراتی ایجاد شده است». پاسخی که به نظر تنها اقدام واقعی را به تاخیر میاندازد.
بیایید همین پاسخ را با واکنش موسسات غیرانتفاعی نسبت به همهگیری کرونا مقایسه کنیم تا وضعیت کمی روشن شود. دورکاری کارمندان باعث شد تا موجی از خلاقیت، انعطاف، و نوآوری یک شبه به وجود بیاید. فرایندها و پروتوکلهای جدید به وجود آمدند و تصمیمگیریهایی سریع اجرا شد. تخصیص بودجه انجام گرفت و تامین مالی انجام شد. انگار ایدههایی که سیاهپوستان قرنها برای پذیرفته شدن آنها تلاش کرده بودند به طرز جادویی ممکن شده بود.
بحران کرونا نشان داد که موسسات غیرانتفاعی برای اینکه مطمئن شوند مشکلی بر سر فعالیتشان وجود ندارد حاضرند و قادرند کوهها را نیز جابهجا کنند. اما آمارها نشان میدهد که 83 درصد مدیران هنوز شکاف نژادی را یک بحران نمیبینند و لزومی به تبعیض مثبت میان رهبران سیاه و سفید قائل نیستند. این در حالی است که جامعه هدف اکثر این موسسات اقلیتهای نژادی هستند. شاید مغضوبانه باشد اما به نظر میآید که مدیر عاملان این سازمانها بردهدارانی نو هستند که خودشان را «خوب» میدانند و دنبال مزرعهای نو میگردند برای اینکه بذر کار و منابع را بکارند.
سازمانهای نیکوکارانه که برای ارتقا کیفیت زندگی تلاش میکنند معمولا تمرکز و هدف سازمانهایشان را «اجتماعات کمبرخوردار» قرار میدهند و خود را گروهی برابریطلب عنوان میکنند. به دلیل نژادگرایی تاریخی و نابرابری نظاممند بیشتر اعضا اجتماعات کمبرخوردار را شهروندان رنگینپوست با سرمایه اجتماعی بسیار اندک و امنیت اجتماعی بسیار پائین تشکیل میدهند. صنعت موسسات غیرانتفاعی در طول سالیان میلیاردها دلار را به خلق برنامهها و خدماتی اینچنینی اختصاص میدهد. اصلا تعریف برتریجویی سفید پوستی همین است: اینکه گروهی از مردم بیشترین دسترسی را به منابع و بیشترین غلبه و کنترل را بر ثروت دارند. اگر قرنها تاریخ بردهداری و بعد از آن تبعیض نژادی را در نظر بگیریم و این سوال را بپرسیم که آیا انتقال و بازتوزیع منابع قدرت و ثروت میان اجتماعات رنگینپوست انجام شده است یا نه، پاسخ قطعا نه است. آیا صنعت موسسات غیرانتفاعی به عنوان بخشی از قدرت که منابع ثروت نیز در آن گردش دارند را نباید به عنوان بخشی از همین مشکل و نه راه حل آن دید؟ وقتی بیشتر مقامهای عالیرتبه در این بخش از جامعه مدنی توسط سفیدپوستان تسخیر شدهاست، آیا میتوان انتظار داشت که قوانین ناعادلانه و حبس عمده سیاهپوستان توسط افرادی قدرتمند و سفید پوست اصلاح شوند؟
اینها چگونه به مدیران موسسات غیرانتفاعی مربوط میشود؟
مهم است که در نظر بگیریم برتریجویی سفید پوستی تا زمانی که سفیدپوستان به طور نظاممند در جایگاهی بالاتر و قدرتمندتر از رنگینپوستان قرار بگیرند ادامه خواهد یافت. شاید تنِه ترایلور فعال مدنی سیاهپوست و مدیر عامل موسسه «رهبران رنگینپوست» این مسئله را از همه بهتر بیان کرده باشد: «مشکل این است که ما هنوز باور داریم مردمان سفید پوست میتوانند مسائل مردمان سیاهپوست را حل کنند.»
مدیران سفید پوست موسسات غیرانتفاعی با برگزاری رخدادهای مختلف و تولید این گفتار که «ما صدای شما را میشنویم» و «نسبت به این مسئله آگاهیم» خود را از انتقادهای گسترده نجات دادند. اما آیا در عمل هم تغییری صورت گرفته است؟
بیشتر سازمانهای مردمنهاد هنوز رویکرد خیریهای به رفع مسئله نابرابری دارند. در صورتی که مسئله مسئله قدرتمندسازی است. برای پیشرفت، نباید فقط فکر کنیم که آیا میتوانیم به سیاهپوستان برای تغییر اعتماد کنیم یا نه. نباید فقط فکر کنیم که میخواهیم از کمک و نیروی سیاهپوستان در کار بهره ببریم یا نه. باید به مردمان سیاهپوست اطمینان کنیم که میتوانند و باید مسئله رهایی سیاهپوستان و رسیدن به راهکارهای معنادار را خودشان دنبال کنند. برای رسیدن به این هدف، برخی از مردمان قدرتمند باید از سر راه کنار بروند.
چالش اصلی مدیران بر سر این 3 پرسش است:
اگر در سازمانتان مدیر بالادست یک تیم نباشید، آیا هنوز هم حاضرید آنجا کار کنید؟
آیا در خودتان ممکن میبینید که بخشی از حقوقتان را به کارمندان بومی یا رنگینپوست سازمان بدهید؟
آیا در خودتان این قدرت را میبینید که مسند قدرت را ترک و آن را به فردی رنگینپوست و قَدَر بسپارید؟
یک رهبری واقعی با فروتنی خدمترسانی میکند. یک رهبر خوب به جای قرار گرفتن در جایگاه یک قهرمان افسانهای یا سوپراستار به برقراری عدالت فکر میکند. یک رهبر خوب از مهارت و تخصص کسانی که از او متخصصتر و بامهارتتر هستند استفاده میکند. یک رهبر خوب باید بداند چه موقع عقب بنشیند و جای خود را به دیگری بدهد. اگر صنعت موسسات غیرانتفاعی را تنها فرصتی شغلی برای روشنگری شخصی یا خالی کردن بار گناهمان ببینیم به نظر میآید که خودمان بخشی از مشکلی هستیم که ادعا داریم در رفعش تلاش میکنیم.
این مقاله بار اول به زبان انگلیسی و در وبسایت مدیوم منتشر شده است.