در مذمت نصحیتهای ناخواسته، نصحیتهای طعنهآمیز بخش خصوصی به سازمانهای مردمنهاد
آلیسون کارنی، موسسه مشاوره سازمانهای غیرانتفاعی واشنگتن
چند سال پیش بود که با چند دوست که در شرکتهای بزرگ و موفق تبلیغاتی کار میکردند درباره عملکرد سازمان غیرانتفاعیمان مشورت میکردم. چند نمونه از گزارش فعالیتهایمان، وبسایت، و پستهای شبکه اجتماعی را نشانشان دادم و خواستم نظر حرفهایشان را بگویند.
نظرها با اولین نگاه و بدون بررسی و حتی خواندن طرحها مطرح شدند. «ببین، قبل از هرچیز باید وبسایت را کلا عوض کنید. اینها خیلی قدیمی و به دردنخور هستند. خیلی سال است چنین سبکی استفاده نمیشود. آیا اصلا تا به حال با گرافیستها کار کردهاید؟ طراحی گرافیکی خیلی مهم است. در شرکتهای تجاری حتما گرافیست و طراح داریم.»
من دنبال مشورت و راهنمایی برای بهتر شدن کار بودم. نه اینکه یک نفر درباره کارِ من برایم سخنرانی کند و فرض کند من هیچ چیزی درباره آن نمیدانم. چرا باید فرض کند که سازمان من که خودش در حوزه روابط عمومی فعال هست هیچ چیزی از این حرفه نداند؟
شاید در نگاه اول به نظر نیاید، اما همین مثال نمونه بارزی از حرفهفهم bizsplaining کردن است که در میان سازمانهای مردمنهاد بسیار رایج است. وقتی افراد «دنیای کسب و کار» طوری با فعالان سازمانهای مردمنهاد حرف میزنند و راهنمایی ارایه میکنند انگار نه انگار که پروژههای موفقی توسط آنها انجام میشود. انگار نه انگار که این بخش با وجود شرایط نامناسب اقتصادی و کمبودهای منابع انسانی وظایف مهم اجتماعی را بر دوش دارد، اعتماد اجتماعی دارد، و در اجرای کمپینهای کوچک و بزرگ موفق است.
در مطالعات زنان و علوم اجتماعی عبارت مشابه «مردفهم کردن mansplaining» برای توصیف مواقعی به کار میرود که مردان با نگاهی از بالا به پایین مفاهیمی شغلی، حرفهای، یا سیاسی اجتماعی را برای زنانی توضیح میدهند که اتفاقا خودشان در آن حوزه خبره هستند. درباره مردفهم کردن زیاد نوشته شده است. چه بارها که مجریان مسابقات ورزشی وقتی با قهرمانان زن ورزشکار مصاحبه میکنند ناگهان احساس میکنند که باید درباره قوانین ابتدایی آن ورزش که قهرمان قطعا آنها را میداند توضیح بدهند. چنین اتفاقی کمتر بین مجری مرد و قهرمان مرد اتفاق میافتد. در واقعا حکایت، حکایت جایگاه نابرابر است. آیا میتوان این جایگاه نابرابر را در تعامل میان بخش مردمنهاد و بخش خصوصی نیز مشاهده کرد؟
شغل خودم را به خودم یاد نده!
حرفهفهم کردن هم همین است. وقتی افرادی از حوزه کسب و کار با نگاهی طعنهآمیز کارِ ما در سازمانهای مردمنهاد، و یا اصطلاحات و مفاهیم حرفهای کار را بهمان یادآوری میکنند. اینکه از عبارتی مشخص برای توصیف آن استفاده کنیم کمک میکند تا روایتهای بیشتری مطرح شوند، درباره آن گفتگو کنیم، و راه حل پیدا کنیم.
شاید مثالهایی از این دست برایتان پیش آمده باشد و نصحیتهایی مثل نمونههای زیر را شنیده باشید:
«تا به حال به نظرت رسیده که میتوانی برای اجرای این طرح طراحی استراتژیک داشته باشی؟»
«من دنیای کسبوکار را رها کردم چون فشار کار زیاد بود. حالا میخواهم یک مدت کار ان.جی.اویی انجام بدهم!»
«میدانستی روشی به اسم تامین مالی جمعی وجود دارد که سازمانهای مردمنهاد میتوانند از آن استفاده کنند؟»
«یک خواهرزاده دارم که کمی بلده با توئیتر کار کنه. احتمالا داوطلب خوبی برای کارهای شما شما بشه. الانم که بیکاره.»
در واقع آنها احساس میکنند چون در کار خیر پول و سود ساخته نمیشود، پس ما نمیدانیم کار حرفهای یعنی چه و بدون برنامه کار میکنیم.
خیلی مسائل و مهارتها هستند که ما فعالان سازمانهای مردمنهاد باید یاد بگیریم. مسئله حرفهفهم کردن اصلا این نیست. مسئله این است که این تصور از کجا میآید که چون یک نفر کارشناس مدیریت اقتصادی است حتما میتواند بهتر از ما یک بانک غذا را اداره کند؟ یا چرا نظر یک متخصص بازاریابی حتما از نظر کارشناسان روابط عمومی یا کمپینهای ما حرفهایتر و باارزشتر است؟
در بستر و به واسطه گفتمان مسئولیت اجتماعی و با توجه به چالشهای پیچیده اجتماعی، اقتصادی، زیستمحیطی که با آن روبه رو هستیم، همکاری بخش خصوصی، دولتی، و مردمنهاد از پیش مهمتر است و خوشبختانه فضای این همکاریها در سالهای اخیر گشودهتر شده است. اما در این تعامل مهم است که درباره مفاهیمی مثل برابری و همسطحی بیشتر تامل کنیم و نگرانیهای اخلاقی رفتاریمان را با یکدیگر مطرح کنیم. در واقع توانمندسازی سازمانهای مردمنهاد و یاری بخش خصوصی به آنها هرگز نباید بهانهای برای حرفهفهم کردن باشد.
پس ای اهالی دنیای کسب و کار، از خود بپرسید، آیا سعی کردهاید ما را حرفهفهم کنید؟ و اگر بله، چطور میتوانیم از این پس برابرتر و موثرتر باهم تعامل کنیم؟
بعد از تحریر: حرفهفهم کردن یا bizsplaining عبارتی نسبتا جدید است که در چند سال اخیر در حوزه سمنها و به زبان انگلیسی زیاد درباره آن نوشته شده، اما تا به حال ترجمهای فارسی برای آن آورده نشده است. امید است در آینده ترجمههای بهتری برای آن ارائه شود.
ترجمه و تلخیص: شیما وزوایی